نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

در طول دو يا سه قرن گذشته انقلابها برخي از بزرگترين تغييرات اجتماعي را در تاريخ جهان پديد آورده اند. انقلابهاي آمريکا و فرانسه، به ترتيب در سالهاي 1776 و 1789 مهمترين انقلابهاي قرن هجدهم بودند. برخي از انديشه هاي رهبران آنها بعدها تأثير زيادي بر جاي گذاشتند مفاهيم آزادي، شهروندي و برابري که اين دو انقلاب به خاطر آنها نبرد مي کردند به صورت اساسي ترين ارزشهاي سياسي مدرن در آمده اند. اعلام اين ارزشها به عنوان هدف- و اين فرض که با بسيج توده اي مي توان آنها را تحقق بخشيد- يک نوآوري ژرف تاريخي بود. در دورانهاي پيشين، تنها آرمانگراترين خيالبافان جرأت کرده بودند اظهار کنند که انسانها مي توانند نظمي اجتماعي ايجاد کنند که مشارکت سياسي در آن براي هر کسي آزاد باشد.
اصطلاح انقلاب به معناي امروزي آن تقريباً همزمان با اصطلاح دموکراسي متداول گرديد. کاربرد اين واژه هنگامي فراگير شد که موفقيت مبارزات آمريکاييان و فرانسويان روشن ساخت که چيزي تازه در جهان پديد آمده است. محقق اروپايي الکسي دوتوکويل، که با بصيرتي بيش از هر کس ديگر درباره ي آمريکا و فرانسه در آن دوره نوشته است، مي گويد: "آنچه در آغاز براي سلاطين و سياستمداران اروپايي تنها مرحله اي گذرا و نشانه اي عادي از دردهاي فزاينده ي يک ملت، به نظر مي رسيد، اکنون آشکار شده است که چيزي مطلقاً تازه، کاملاً متفاوت با هر جنبش پيش از آن، و آنچنان گسترده، خارق العاده و غيرقابل محاسبه است که انديشه ي آدمي را متحير مي سازد." (Tocqueville, 1966. P.35)
در آن زمان، "انقلاب" هنوز متأثر از معناي پيشين خود بود که عبارت بود از "حرکت در يک دايره" (به همان معنايي که ما از گردش چرخ وقتي که وسيله ي نقليه اي در حال حرکت است سخن مي گوييم). رهبران انقلابي آمريکا و فرانسه در واقع بر اين باور بودند که به نظم طبيعي امور "برمي گردند". آنها اعلام کردند که انسان آزاد و برابر متولد شده اند، اما در حکومت شاهان و ساير مقامات خود برگمارده ستم ديده اند؛ انقلاب وسيله ي بازگرداندن وضعيت سعادتمندانه ي طبيعي آنهاست. بنابراين، از بعضي جهات ماهيت حقيقتاً تازه ي انقلابهاي آمريکا و فرانسه حتي براي کساني که بزرگترين نقش را در پديد آوردن آنها بازي کرده بودند آشکار نبود.
هنگامي که بيش از پيش آشکار گرديد که دست کم بعضي از تغييرات حاصله دايمي است، و هنگامي که آرمانيهايي که انقلابيون به خاطر آنها نبرد کرده بودند نفوذ بيشتري يافت، "انقلاب" به گونه اي فزاينده به عمل توده اي که به منظور بازسازي اجتماعي بنيادي صورت مي گيرد اطلاق گرديد. (Abrams, 1982) اگرچه بعضي انقلابها از آن زمان به بعد با هدف احياي گذشته برانگيخته شده اند، مفهوم انقلاب غالباً با پيشرفت (1) در ارتباط بوده- و نشان دهنده ي گسستن از گذشته به منظور برقراري نظمي نو براي آينده بوده است. (Arendt, 1963)

پي نوشت :

1. progress

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391